خاطرات من

 خیلی وقته ننوشتم......

وقتی به بازی زندگی و روزگار فکر میکنم میبینم واسم جالبه....

زندگی.......

چه واژه ی گنگی........

تو پست قبلی نوشتم که با حمید خوب شدیم....این چند روز (کمتر از یه هفته) خیلی خوب بود ...

با هم در ارتباط بودیم... زنگ و اس ام اس...

دو شب بعد از اونکه با هم صحبت کردیم حمید گفت من دیگه طاقت ندارم و میخام خانواده مو دوباره بفرستم... ولی من گفتم نه هنوز زوده.. و حداقل بذار واسه بعد از امتحانای من...

خلاصه قرار شده بود چهارشنبه بیاد اینجا..من فکر نمیکردم جدی بگه...اولش کلی با هم نقشه کشیدیم واسه اون روز و به قول اون چهارشنبه وصال بود که البته بازم به قول اون تبدیل شد به چهارشنبه سیاه......

این روزا خیلی خوب بودیم هم من هم اون...ازم پرسید حالا ازم راضی هستی؟حالا شدم حمید قبلی ؟ منم گفتم : اره تازه بهتر از حمید قبلی شدی ...

اونم گفت : حالا دیدی حمید جدید خیلی بهتر از حمید قبلیه .....

سه شنبه دانشگاه بودم که زنگ زد و گفت فردا صبح اماده باشی...

منم بهش گفتم دیوونه بلند نشی بیای..من همش شوخی میکردم..فکر نمیکردم اونقدر دیوونه باشی که بخای بیای ..

ولی اون گفت من خیلی جدی گفتم و فردا میام..

خلاصه از اون اصرار و از من انکار ...

قبلش هم که میگفت من قبول نمیکردم ولی فکر میکردم داره الکی میگه......

بعدش سر کلاس بودم حوصله ام سر رفته بود بهش اس دادم : حمید جدی گفتم بی خیال شو...

اونم اس داد : باشه خدافظ..

تعجب کردم از اس ام اس اش...

 بعدم هر چی زنگ زدم و اس دادم جواب نداد فقط اس داد : باشه نمیام ولم کن دیگه..

بد جوری ناراحت شده بود..

من فکر کردم بازم هر جور شده فردا میاد ... ولی نیومد..............

منم قرار بود 5 شنبه اردویی بریم مشهد...

بعداز ظهر 4شنبه بهش اس دادم : جهت اطلاع دارم میرم خونه..

اونم گفت : شما که چشم دیدن ما رو ندارین.. خوش بگذره...

خلاصه اون روز تا شب به هم اس دادیم ..

اونم خیلی ناراحت بود : گفت تو اینقدر غرور داری که یه دفعه هم زنگ نزدی بگی بیا..ما دو تا به درد هم نمیخوریم..

و....

خلاصه تا تونست تحقیرم کرد...

منم هر چی بهش گفتم قبول نکرد ... منم گفتم باشه برو ولی نمیبخشمت....

کلی حرفای دیگه هم بود که دیگه نمیتونم بنویسم..خلاصه اش که دوستیه 7 ساله سره یه چیز بچگانه سره یه سوء تفاهم تموم شد..........

الانم هنوز باورم نمیشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اون همه عشق و عاشقی ..... اون همه یا تو یا هیچکی .... و........

اینم مثه بقیه...مثه ابوالفضل....

راستی از همکلاسیم بگم که قبل از عید درخواست ازدواج داد بهم...

همون روز سه شنبه به مهدیه گفته بود که میخاد باهام صحبت کنه....

سر کلاس شبکه من رفتم بیرون دیدم مهدیه هم اومد بیرون بعدم که میخاستیم بریم تو کلاس دیدم اون اومد بیرون!!!

خلاصه که رفتیم طبقه 4 و با هم صحبت کردیم ...من بهش گفتم من هیچ حرفی ندارم با شما...

اون گفت که نظرتون نسبت به من چیه؟بعدم الان من هنوز ترم4 ام اگه بیام خانواده تون بهم جواب میدن؟

منم گفتم : نظر من نظر خانواده امه ولی در کل فکر میکنم هم من الان واسه ازدواج بچه ام هم شما ....

اونم گفت خواهش میکنم بیشتر فکر کنین و نظرتون رو به من بگین...

گفت من از وقتی شما رو دیدم شب و روز ندارم....من لیاقت شما رو ندارم....هیچکی دیگه تو زندگیه من نیست...

و.... همه ی جفنگیاتی که همه ی  پسرا واسه خر کردن دخترا میزنن....

یه خبر دیگه هم اینکه مامان که اون روز زنگ زد گفت : اقارضا واسه داداشش ازت خواستگاری کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اصلأ باورم نمیشد...

وای خدایا اگه بشه چی میشه.............؟؟؟؟

دیگه حس نوشتن نیست............... 

 

شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : فرشته

 دیروز حمید زنگید و کلی باهم صحبتیدیم........

کلی سوال ازم پرسید در مورد زندگی و از این جور چیزا.........

منم جوابشو دادم....بعد یه دفعه گفت پس من میرم با خانواده ام صحبت کنم که بیان!!!!!!!!!!!!!

اولش گفتم باشه ولی بلافاصله گفتم : نه...

خیلی ترسم گرفت...

خداییش هی میگم شوهر شوهر ولی وقتی یه ذره جدی میشه ترس همه وجودمو میگیره......

فکر میکنم خیلی کار سختیه فکر میکنم امادگیشو ندارم.........

خلاصه کلی باهاش صحبت کردم که نگه و باشه واسه اخرای خرداد یعنی بعد از امتحانام.........

وای یعنی چی میشه؟؟؟

مرد زندگیه من اخرش کیه؟؟

وای نمیدونم دیگه....

از یه جهت خیلی وقتا خسته میشم و میگم نه دیگه ازدواج کنم زندگیم عوض میشه .... تغییر میکنه... همه چی خوب میشه.... زندگیم از یکنواختی در میاد...

ولی باز پشیمون میشم فکر میکنم هنوز زوده.... میترسم خدایی نکرده پشیمون بشم.....

وای نه........

دیشب با دایی که اس بازی میکردیم و چرت و پرت میگفتم... گفت : یه شوهر خوب و کامل از هر جهت از خدا بخواه...

تو دلم گفتم کم خواستم؟؟ ولی فایده نداشته........

حمید هم گفت : امید تو به خدامون از دست نده....

حالا خدایا نه به خاطر من به خاطر این دو تا که اینقدر بهت ایمان دارن و به من میگن اگه از تو بخام همه چی حله..

"با تمام وجود ازت میخام یه شوهر کامل از هر جهت نصیبم کنی...طوری که هیچ وقت پشیمون نشم......."

یا ارحم الراحمین ...........

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 14:1 :: نويسنده : فرشته

   اره بازم همون درد جدایی منو گرفته................

بازم دلم تنگه....... دلم درد داره.......

همه درد دنیا یه شب درد من نیس...................

میبینی خدا بازم رسیدم به تو........................

هر جا برم و هر کاری بکنم هر چی گناه و معصیت ولی بازم پشیمونم و تو رو میخام....

خدایا بسه دیگه...........

خسته ام......... خیلی خسته ام.........دیگه این زندگی رو ادما رو دنیا رو...نمیخام...........

نمیخامشون....بسه......

مگه یه ادم..اونم من...چقدر ظرفیت داره؟؟؟!!!!!!!!

آه خدا کاش ..............

خدا کاش این موقع ها هم منو میدیدی.......

شایدم تو داری میبینی و بازم مثل همیشه این منم که تو رو نمیبینم............

اره شایدم اینطوره....اخه از هر چی مطمئن نباشم از خودم که دیگه مطمئنم..از چشمام...میدونم چقدر کثیفن....لیاقت دیدن خیلی چیزا رو ندارن........

میدونم خدا......میدونم من خیلی ادک کثیفی هستم....میدونم به خدا به خودت قسم میدونم......پس دیگه لازم نیس اونجوری نگام کنی.....

دارم میمیرم.........

دوس دارم یه جا...تو یه بیابون تنها بودم و بلند بلند گریه میکردم و زجه میزدم...........

اشکام دارن شر شر میریزن..............

خدایا بذار سرمو بذارم رو شونه هات و گریه کنم.....خدایا من مثل همیشه باید سر رو بالشت بذارم و زیر پتو گریه کنم.........

خدایا خیلی تنهام............

درست مثل تو.......مثل تو که نه.....من از تو خیلی تنها ترم.....تو درسته بنده های بد مثه من زیاد داری... ولی بنده های خوبم زیاد داری..ولی من چی؟............

خدایا همیشه پیشت شرمنده بودم و فقط خودم رو عامل تموم اشتباهاتم میدونم...ولی یه وقتایی مثه الان میبینم خیلی چیزای دیگه هم تو سرنوشت من مقصر بودن...........

.........

بی خیال............

این حرفا اگه فایده داشت که وضع من خیلی بهتر بود..........

فردا دارم میرم دانشگاه.......

در ضمن قرار بود امشب با اقارضا و زهرا بریم بیرون که نیومدن و اقارضا گفت فردا شب..منم گفتم فردا دارم میرم و باهاتون قهرم...دیگه هم جوابشو ندادم.......

اصلأ هم دیگه نمیرم........نمیخام.......

دیگه از همه خسته شدم........از ادمایی که اگه من نبودم خیلی بهتر زندگی میکردن...خسته ام از جایی که فکر میکنم زیادیم.......از این همه تبعیض که هیچ وقت دم نزدم و هیچی نگفتم..............از..................

دیگه نمیتونم بنویسم....یعنی گریه نمیذاره بنویسم...............

دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 8:57 :: نويسنده : فرشته

 تو یه حس همون روزام........تو یه احساس ارامش.......همون حسی که این روزا ........ به حد مرگ میخامش.......

دلم میخاد.....عاشق شم.........اخه فکرت شده دنیام..........اگه عاشق شدن درده...من این دردو ازت میخام.........

اگه این زندگی باشه....اگه این سهمم از دنیاس....من از مردن هراسم نیس....

یه حسی دارم این روزا....که گاهی با خودم میگم....شاید مردم حواسم نیس..........

اگه.........................

بعد تو من از همه دنیا بریدم...........باورم کن من به بد جایی رسیدم.........لحظه لحظه زندگیمون با عذابه.........باورم کن حال من خیلی خرابه..........

اگه.......................

.

.

تو رو ارزو نکردم....تا تنهایی جاده....اخه حتی ارزوتم واسه من خیلی زیاده......تو رو ارزو نکردم....این یعنی نهایت درد......خیلی چیزا هس تو دنیا که نمیشه ارزو کرد.....تو رو تا یادمه هس..... دور از همین پنجره دیدم.....بس که فاصله گرفتی.....به پرستش رسیدم....من گذشتم از تبی که....تو رو تو خونه ام ببینم.....راضی ام به این که گاهی....تو رو میتونم ببینم..... نه امیدی به سفر نیس.....از همین فاصله برگرد....خیلی از فاصله ها رو....با سفر نمیشه پر کرد....عمری پای تو نشستم....که منو حالا ببینی....تو مثل کوهی که باید.....منو از بالا ببینی.....

.

.

این حقم نیس.......این همه تنهایی.....وقتی تو اینجایی.....وقتی میبینی بریدم....این حقم نیس.....حق من که یه عمر....با تو بودم....اما ..... با تو روز خوش ندیدم.........

تو یه شب میری.......قلب تو دریاس......بر نمیگردی......چون دلت اونجاس.......خیلی اشوبی..........خیلی درگیری.......خیلی معلومه......که داری میری........

این حقم نیس..........................................

.

.

باز یه بغضی گلومو گرفته.........باز همون حس درد جدایی.........من امروز کجامو...........تو امروز کجایی...........حال تو بد تر از حال من نیس......پشت این گریه خالی شدن نیس.........همه درد دنیا یه شب درد من نیس.............

تو از قبله ی من ......... گرفتی خدا رو.........کجایی ببینی...........یه شب حال ما رو.............فقط حال من نیس.........که غرق عذابه............ببین حال مردم ...........مثه من خرابه......کجایی ؟............

باز.................

.

.

من اینجوری نمیتونم..........یه سدی بین قلب ماس.........تو باید غرق شی در من......بفهمی کی دلش دریاس........

من اینجوری نمیتونم ...............تو پای من نمیشینی.........تو او اونقدر بخشیدم........بزرگی رو نمیبینی..............

همیشه مقصدم بودی...........کجا با تو سفر کردم..........چقدر تنها برم دریا.........چقدر تنهایی برگردم...............

من اینجوری دلم خوش نیس..........شبم با ترس هم مرزه..........بهشتم اون ورش باشه ......به این برزخ نمیرزه.............

من اینجوری نمیتونم ........... تو اینجایی و من تنهام...........دارم میمیرم از بس که..........نگفتم چی ازت میخام..........

همیشه.....................

.

.

فقط چند لحظه کنارم بشین............یه رؤیای کوتاه ........تنها همین.........ته ارزو های من این شده.........ته ارزو های ما رو ببین.....

قط چند لحظه کنارم بشین..........فقط چند لحظه به من گوش کن........هر احساسی رو غیر من واسه چند لحظه.........فراموش کن......

برای همین........ چند لحظه ی عمر.....همه سهم دنیامو از من بگیر.........فقط این یه رؤیا رو با من بساز.........همه ارزو هامو از من بگیر............

نگا کن..........فقط با نگا کردنت منو تو چه رؤیایی انداختی..........به هر چی ندارم ازت راضیم..........تو این زندگی رو برام ساختی............

به من فرصت همزبونی بده........به من که یه عمره بهت باختم........واسه چند لحظه خرابش نکن.......بتی رو که یه عمر ازت ساختم........

فقط چند لحظه به من فکر کن...........نگو لحظه چی رو عوض میکنه.............همین چند لحظه برای یه عمر............همه زندگیمو عوض میکنه............

برای همین..........................

.

.

من از اینکه تو خوشبختی............نه ارومم نه دلگیر............یه جوری زخم خوردم که نه میمونم نه میمیرم..........تمام ارزوم این بود........یه رؤیایی که شد دردم..........یه بارم نوبت ما شد........ببین چی ارزو کردم............یه عمره با خودم میگم خدا رو شکر خوشبخته...........خدا رو شکر خوشبختی......چقدر این گفتنش سخته..........

یه عمره با خودم میگم....................

نه اینکه تو نمیدونی.......ولی این درد بی رحمه.........یه چیزایی رو تو دنیا..........فقط یک مرد میفهمه.........تموم روز میخندم...........تموم شب یکی دیگه ام..........من از حالم به این مردم........دروغ های بدی میگم...............

یه عمره با خودم میگم......................

.

.

تو با تموم قلبه من نیومده یکی شدی...............به قصد کشتن اومدی تموم زندگی شدی................بیا به قلبه عاشقم............بهونه ی جنون بده.........اگه مثه من عاشقی.......تو هم به من نشون بده.........من که بریدم از همه.....به اعتماد بودنت.........دیگه باید چیکار کنم........واسه بدست اوردنت........از لحظه ای که دیدمت بیرون نمیرم از خودم............دیگه قراره چی بشه.....بفهمی عاشقت شدم.......درد منو کی میفهمی.........عاشقتم...........چون بی رحمی.........دوری ازم........تا رؤیا شی...........عاشقتم......هر چی باشی......

درد منو.................................

اگه به هم نمیرسیم.........تو با تموم من برو...........همین برای من بسه......که ارزو کنم تو رو............به من که فکر میکنی.......پر میشم از یکی شدن.........همین برای من بسه...........که فکر میکنی به من.......

درد منو..................................

.

.

از این رؤیای طولانی...........از این کابوس بیذاریم...........از این حسی که میدونی و میدونم.........به هم داریم.........

از این که هر دو میدونیم........نباید به فکر هم باشیم......از این که تا کجا میریم ........ اگه یک لحظه تنها شیم......

نه میتونم از این احساس رها شم تا تو تنها شی.........نه اون اندازه دل دارم ببینم با کسی باشی........

نمیتونم..........

دارم میسوزم از وهم تبی که هر دو میگیریم....از اینکه هر دومون با هم لبه ی تیغ راه میریم......

برای زندگی با تو ببین من تا کجا میرم.......واسه یک روز این رؤیا دارم هر روز میمیرم............

نه میتونم از این احساس .......................

.

.

.....................................

دارم اهنگ گوش میدم.......اینا اهنگای جدیده خواجه امیریه.......

خیلی دلم گرفته ......... گریه دارم...............

دیگه سیرم......از همه چی.........

خسته ام...........از همه چی............

دیگه نمیتونم.............

کاش زندگی همینجا تموم بشه..............

بسه دیگه...........تا کی زجر بکشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دو روز دیگه هم میشنوم که چی؟حمید داماد شده...........

یا ....... داماد شده........

یا...............

یکی یکی از تو خاطره های من بلند میشن و میرن...............

ولی من هستم و تموم خاطره هاشون رو هم تو قلبم و ذهنم دارم.... و عذاب میکشم..........

جالبه از این رابطه ها فقط زجرش واسه من میمونه...............

وای ..... ولی با بقیه کاری ندارم ........ واسم خیلی مهم نیس چی میشن........شاید البته نمیدونم شاید.......بتونم راحت فراموش کنم......

ولی .......

ولی ابوالفضل هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه............

البته نمیخوامم پاک بشه...........

اون باید یه روزی تقاص پس بده...........

منتظر اون روزم...........با تمام وجودم..................

 

کاش یه شونه بود که میتونستم سرمو بذارم روشو گریه کنم.............

خدایا...........

بازم ته قصه شد و من موندم و تو خدا جونم................

بازم دمه خودت گرم........هیچوقت تنهام نذاشتی......................هیچوقت................

کاش یه ذره فقط یه ذره از مهربونی و وفای تو رو ادمات داشتن...........کاش...............

خدایا نمیگویم دستم را بگیر........

                       عمریست گرفته ای............

                                از تو میخاهم رهایش نکنی................

جمعه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : فرشته

امروز اومدیم مشهد.............

اومدم ولی با یه کوله بار خاطره جدید و یاداوری خاطرات تلخ قدیم...........

میدونم که هر دفعه بریم شهرستان واسه من کلی از فکر مشغولی میاره ولی بازم دوس دارم هر چند وقت برم اونجا......

یاداوری خاطارات اونجا رو با تموم تلخیش دوس دارم...........

اخه به خاطر تموم اون خاطره ها بهاشو دادم......بهاش ثانیه های عمرم بود که پاش گذاشتم......واسه همینم چون بهای سنگینی واسش دادم نمیتونم دور بریزمش.........

اره دیگه اینم از 20 سال زندگیه ما.......

20 سال از خدا عمر گرفتم ولی اگه الان ازم بپرسه تو این 20 سال چیکار کردی؟نمیدونم!مثل باد گذشت و رفت...........

خدا به از این به بعدش رحم کنه و به خیر بگذرونتش..........

کاش میتونستم کوله بار خاطراتم رو همونجا جا بذارم ولی افسوس که غمش هیچ وقت تنهام نمیذاره.....

غم............

واقعأ غم تنها رفقی بوده که هیچوقت منو تنها نذاشته.................

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است........................... 

 

جمعه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : فرشته

از دیشب فکر این پسره و گذشته مثل خوره افتاده تو مغزم و داره دیوونم میکنه.....لحظه به لحظه فکر میکنم که الان اونا دارن چیکار میکنن؟ولی اون یه لحظه هم به من فکر میکنه؟بازم از خدا میخام همونطوری که فکر اون افتاده تو ذهن من فکر منم بیفته تو کله اش...هر لحظه اش واسه هر کارش یاد من بیفته........مطمئنم اون عاشقم بود..و هنوزم هست...من دیشب برق عشق رو تو نگاش دیدم...هر چند خیلی سعی کرد دل منو بسوزونه ولی تو نگاش یه چیز دیگه بود....دیشب دقیقأ همین موقع یعنی ساعت 11 و نیم بود که رفتن........

اما الان حتمأ با هم بیرون ان ..... یا مهمونی ان ...... شایدم تو خونه تو بغل هم........

اره این حقیقته........باید باهاش کنار بیام.......ولی نمیتونم...........باور اینکه کسی که عاشقت بود حالا دستش تو دست یکی دیگه اس خیلی سخته........خیلی.........

امان از این روزگار...امان از این دنیای نامرد......آی دنیا بیزارم ازت.........................

یاد این حرفش افتادم : "دیدار به قیامت"

ولی کارای خدا و دست روزگار رو میبینی داماد عمه ی من شد که احتمال دیدنمون به هر حال هست..........

ولی ارزو میکنم دیگه هیچوقت نبینمش....تا روزی که طبق ارزویی که دارم بیاد پیشم....از پشیمونی......مطمئنم اون روز میرسه....یه احساسی بهم میگه.........

امروز هم کلی سر همین گریه کردم الانم که دارم مینویسم گریه ام میاد.....اخه این خیلی نامردیه.......

من هیچوقت به اون هیچ علاقه نداشتم .... یا اگه هم داشتم منکرش بودم.....ولی اون واقعأ دوستم داشت...ولی به خاطر یه باور غلطی که من هیچوقت نتونستم واسش توضیح بدم پا پس کشید..........خودش نخاست که بدونه........واسه همینم هست که من میخام یه روزی دوباره روبه روی هم قرار بگیریم......

به هر حال خدایا کمکم کن که بتونم فراموش کنم....نمیدونم چه طوری........ولی  یکی رو سر راهم قرار بده که جای اونو تو ذهن من بگیره که دیگه بهش فکر نکنم ..........

یا " فاطمه زهرا سلام الله علیها "........


جمعه 5 فروردين 1392برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : فرشته

 سلام خدا....

امشب یه شب عجیب بود...

اتفاق عجیبی افتاد....کسی رو دیدم که ارزو داشتم دیگه هرگز نبینمش......

ابوالفضل……..

اره ابوالفضل.......

هیچوقت فکر نمیکردم دیگه ببینمش چه برسه به اینکه بیاد خونمون........

ساعتای 10 بود که ناصر زنگ زد و گفت ما الان میایم اونجا....

ما هم خیلی جا خوردیم.......اخه ما فردا میخایم بریم مشهد...هیچی تو خونه نداشتیم...اخه فکر نمیکردیم کسی بیاد اینجا....

خلاصه که خیلی بد شد...

محمد هم بیرون بود....

دیگه سریع زنگ زدم بهش و گفتم میوه و شیرینی بخر و بیار ....

حالا اینا رو بی خیال ...

عمه که اومد تو بعدش دیدم ابوالفضل اومد تو....شوکه شدم...ولی اصلأ به روی خودم نیاوردم و خیلی معمولی باهاش احوالپرسی کردم.....

اصلأ انتظار نداشتم....

بعدشم که هی جلوش دلا خم شو این چیز بیار ....

میوه که اوردم اول گفت نه دست شما درد نکنه گفتم بفرمائید بعد روشو کرد به ملیحه و گفت کدومو بردارم؟سیبو برداشت و بعدم گفت با هم میخوریم.....(یعنی ما خیلی عشقولانه هستیم...)

میخاست دل منو بسوزونه که سوزوند...خیلی وقته سوزونده .......بدجوری هم سوزونده.......کاری باهام کرده که امشب از ته قلبم نفرینش کردم.........

امشب شب شهادت حضرت زهراس به روی مجتبی که طفل معصومه خدا رو قسم دادم که به روزی بیفته که بفهمه آه من پشت سرشه و بیاد ازم بخاد که ببخشمش .... و از خدا خاستم یه شوهری نصیبم کنه که از همه جهات از اون بالاتر باشه....

از قیافه...از پول....از تیپ....از خوبی....از همه چی..........

از خدا میخام خودمم به بالاترین سطح علمی برسم.......

امسال کارشناسی....بعدم ارشد....بعدم دکترا....بعدم........

خدایا اینا بزرگترین ارزوم تو زندگیمه.......

خدایا امشب از ته قلبم با تمام وجودم اینا رو ازت میخام...........

خدایا امشب خیلی دلم شکست ... خیلی..... نه به خاطر من..به خاطر دل شکستم بهم لطف کن..........

جمعه 4 فروردين 1392برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : فرشته

 امروز بعدازظهر رفتیم شهرستان.........

خدا رحم کنه.........

الهی به امید تو.............

جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, :: 13:46 :: نويسنده : فرشته

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 66
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

كد تغيير شكل موس