خاطرات من

 خیلی دلم گرفته ...... هوای گریه دارم........هوای دل بریدن.....

   

خدایا بازم خدایا...................

 

 

 

نمیدونم نمیدونم خدا چی صلاح میدونه که من باید همیشه تنها باشم...خسته ام از تنهایی خسته.....به خدا خسته ام......

  

خیلی دارم جلو خودمو میگیرم که به حمید زنگ  نزنم

 

 

هر چند نبودش بهتر از بودنشه.....

 

در کل خیلی دارم خودمو تحمل میکنم که تنها باشم تا وقتی که خدا خودش منو از تنهایی در بیاره ....

آخه من به خدا قول دادم.....

ولی نمیدونم تا کی باید آزمایش بشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا من که بهت گفتم من بنیه اش رو ندارم......من توانش رو ندارم.......خیلی بهم سخت نگیر......من تموم سعی خودم رو میکنم ولی خیلی میترسم خیلی میترسم که نتونم سر قولم بمونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چهارشنبه طبق قراری که با زیزیگولو گذاشتم ساعتای 9 رفتم دانشگاه و رفتم کتابخونه و بهش اس دادم که کتابخونه ام و منتظرتون.

قبلش اون روز از کژان پرسیدم که امتحانشون چقدر طول میکشه ؟اونم گفت محاسباتیه و شاید تا 10:30-11 طول بکشه....

به هر حال اولش که بچه های تولیدات از امتحان اومدن و همشون اومده بودن تو کتابخونه.....خیلی استرسم گرفته بود...گفتم اگه الان بیاد بچه ها میبینن و میرن به گوش بچه های کلاس میرسونن و خیلی بد میشد.......

خلاصه با کلی استرس و دعا و توکل بچه ها رفتن و اونم هنوز نیومد

حالا من دستشوییم گرفته در حد تیم ملی.......

دیگه منتظر موندم که اذان بشه و نماز بخونم و برم دستشویی...آخه وضو داشتم...

دیگه به بدبختی رفتم نماز خوندم و رفتم بالا و به افسانه گفتم که میای بریم دستشویی؟اونم بیچاره بلند شد که باهام بیاد...

همون موقع نگاه گوشیم کردم دیدم زیزیگولو اس داده که :دارم میام...

وای گفتم هیچی دیگه من که با این دستشویی نمیتونم اصلآ بشینم چه برسه که درس گوش بدم....به افسانه گفتم بدو سریع بریم.....

رفتیم ولی...........

پایین دیدم با دوستاش وایستاده....منو دید و سریع دوید و اومد پیشم و کلی عذرخواهی کرد و منم دیگه روم نشد چیزی بگم افسانه که رفت طرف دانشگاه منم با زیزیگولو با هم برگشتیم بالا.........

بهش گفتم :امتحان چطور بود؟گفت:ای بابا امتحان خوب بود ولی من بد دادم.......

بعدشم از دم در با کلی تعارف نرفت و اول من رفتم...بعدش من رفتم طرف سالن مطالعه خانوم ها که لب تابم رو بیارم میبینم اونم داره دنبالم میاد...برگشتم و گفتم شما بفرمایین اونجا بشینین تا من برم سیستمم رو بیارم.....

خلاصه رفتیم تو قسمت عمومی نشستیم ........

اولش گفتم :نخندین به پروژه ام...

اونم گفت:نه چرا بخندم؟درسته من خیلی میخندم ولی دلیل نمیشه که به پروژه ی شما بخندم...

گفتم :نه آخه سطحش از سطح شما خیلی پایینتره....

گفت:نه مگه من سطحم چیه؟من اصلآ سطح ندارم من سطحم اصلآبالا نیس هیچی بلد نیستم....

(خیلی از این اخلاقش خوشم میاد...اصلآ خودشو نمیگیره...)

خلاصه کلی چرت و پرت گفتیم و پروژه ام رو درست کرد....

و اولش هم بهم گفت:"شما برنامه نویس بزرگی میشین...."

منم کم نیاوردم و گفتم : "اتفاقآ چند نفر دیگه هم اینو بهم گفتن..."

دیگه یه تیکه هی دستش به موس میخورد و خراب کاری میشد...

گفت:ای بابا حتمآ با خودتون میگین این پسره لب تاب ندیده اس...آره والا اگه لب تاب داشتیم که اینجا نبودیم شریف بودیم....

منم گفتم :ایشاالله ارشد شریف قبول میشین و از دست ما هم راحت میشین

گفت:مگه شما دعا کنین..

گفتم:من که واقعآ همیشه دعاتون میکنم...شما خیلی به ما لطف داشتین...هر وقت سوال داشتیم جواب دادین و...

اونم گفت: خواهش میکنم اختیار دارین ایشاالله شما هم موفق باشین..

گفتم:ایشاالله شما واسه ما دعا کنین ما واسه شما...

گفت: باشه...اتفاقآ میگن دیگه اگه واسه کسی دعا کنی دعات مستجاب میشه..پس من واسه شما دعا میکنم شما واسه من.......

دیگه کلی صحبت کردیم...تا نزدیکای 1:30 اونجا بودیم و بعدشم تشکر کردم و رفتیم...

بعدش وقتی اومدم خوابگاه خیلی احساس خوبی داشتم ....

بهش اس دادم:امروز کلی انرژی مثبت بهم دادین،لازم دونستم ازتون تشکر کنم!

مرسییییییی...............

منم رسیدنتون به بالاترین قله های موفقیت رو از ته قلبم آرزو میکنم ...

بازم ممنون..

اونم جواب داد:خواهش میکنم،واقعیت بود.ممنون ممنون.همچنین

 

امروز یکمی دقت کردم واقعآ چشماش محشره....

  

اصلآ نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم...اصلآ...

 

وای که اگه اونا چشمایه یه دختر بود.................

 

 

عسلی واقعآ عسلی.....

 

خیلی پسر خوبیه....با وجود اینکه یکم شاسکول میزنه ولی فکر میکنم قلب پاکی داره....

خدا خودش کمکش کنه...همونطوری که اون به من کمک کرد....

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

باز هم

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

....................................



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





سه شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : فرشته

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 61
بازدید هفته : 231
بازدید ماه : 227
بازدید کل : 30495
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 66
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

كد تغيير شكل موس