خاطرات من
الان اومدم دانشگاه اقا رضا تو سایتش....... یه کمی دلم گرفته...روز عاشورا اومدیم مشهد ولی مامان و بابا نیومدن...الان تو راه ان... کلی اتافاقات افتاد از ائن راه که هفته ی پیش اقارضا و ابجی اومدن دنبالم و با هم رفتیم... از اون ور عمه زهرا اینا گیر شدن به داداش که ما بریم خواستگاری ملیحه ولی اون از هیچ نظر به ما نمیخوره.... حالا فعلآ یه دختر دیگه رو پیشنهاد دادیم به داداش مامان هم داره عکسش رو میاره.. نمیدونم چی میشه.... خدایا توکل به تو.. منم فردا میرم دانشگاه... نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, :: 16:26 :: نويسنده : فرشته
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|