خاطرات من
دیروز زنگ زدم به استاد ز....وای اصلآ فکر نمیکردم اینقدر خوب صحبت کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! از خونه زنگ زدم فکر نمیکردم منو بشناسه اما همون اول گفت به به خانوم.... بعدم کارمو گفتم و گفتم چرا نمره ها رو نمیزنین که گفت تا دیروز امتحان داشته.گفت ترم دیگه هم احتمالآ باهامون برمیداره...خلاصه خودمونیم دیگه "ذوق مرگ شدم" بعدشم زنگ زدم به استاد م....اونو که دیگه اصلآ فکر نمیکردم اون قدر خوب صحبت کنه تازه زنگ زدم به موبایلش خیلی استرس داشتم.قبلش به حمیده گفتم گفت از جونت سیر شدی که میخوای زنگ بزنی(داشته باش خشم استاد تا چه حد!!!!!)خلاصه واسه نمره بهش گفتم و اونم گفت الان مسافرتم و اخر هفته یاداوری کن.بعدم یه تیکه از قضیه رانندگی انداختم کلی خندید. خلاصه امروز دو تماس مهم داشتم................................ خدایا شکرت.. نظرات شما عزیزان: دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 11:58 :: نويسنده : فرشته
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|