خاطرات من
خونه ام.... امروز بعدازظهر برمیگردم........ اون شب که اومدم عزیز و خاله اینجا بودن (به مناسبت تولد داداشی) امروز عمه معصوم زنگ زد و رسمآ از داداشی واسه ملیحه خواستگاری کرد!!!! ندیده بودیم که دختر بیاد خواستگاری!!!!!!!!!!!! تازه خانواده ی اون دختر قبلی که گفتم دوست ابجی بود هم به ابجی گفته جوابمون مثبته بیان!!!!!!!!!!! میگم عجب گیری کردیم ها!!!!!!!!!!!!! خوش به حال داداشی عوض اینکه ما بریم خواستگاری دخترا میان خواستگاریش...بایدم بیان...هیچی کم نداره داداشم...(ماشاالله.......) ولی من بازم دلم یه خورده غم گرفت.....اگه اون داماد بشه من خیلی تنها میشم............ خدایا توکل به تو............... نظرات شما عزیزان:
سلام من هم از خدا میخوام داداشت رو خوشبخت کنه هم قبل از اینکه اون برا تو رو از تنهایی در بیاره
جمعه 28 مهر 1391برچسب:, :: 11:46 :: نويسنده : فرشته
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|