خاطرات من
خدا رو شکر قضیه به خاطر دوری راه دختره منتفی شد........................ البته الان که فکر میکنم فقط از خدا خوشبختی داداشم رو میخام چون به هر حال رسم روزگار همینه ... نمیتونه که تا اخر عمرش تنها باشه........ پس از خدا میخام بهترین زن دنیا رو سر راهش قرار بده...چون خودش یکی از بهترین مردهای دنیاست.....(بابا بی خیال......) خب بگذریم..... دیروز ابجی دومی رفت....خونه با رفتنش خیلی ساکت شد.......هر روز صبح با سر و صدای بچه اش که میومد بالا سرم و بیدارم میکرد از خواب بیدار میشدم اما امروز تا الان خواب بودم....... از اینم بگذریم.... تو پست قبلی گفتم که دو سه هفته پیش حمید ایمیل داده بود که چون بهم قول داده که زنگ نزنه میل داده و گفت حتمآ بهش زنگ بزنم که کار واجبی داره..... اما من که زنگ نزدم.... خلاصه از دو سه روز پیش هم دو سه بار زنگ زده و پیام داده ولی بازم جوابش رو ندادم........ یعنی چیکار داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من به خودم قول دادم که دیگه جوابشو ندم.... خدایا کمکم کن........... شما راهنماییم کنین بگین باید چیکار کنم؟؟؟؟ اقا حمید کسیه که ادعا میکنه منو خیلی دوست داره و عاشقمه....ولی اومده خواستگاری و خونوادم ردش کردن...اما اون میگه من هر جور شده راضیشون میکنم.... راستش رو بخوان من خودم دیگه خسته شدم چون میدونم اون هیچوقت نمیتونه راضیشون کنه(به قول خودش در این زمینه بهش اعتماد ندارم..) بعد از اینکه صحبت شد و مامانم همون اول گفت نه راضیش کردم که یه مدت از هم دور باشیم و بهم زنگ نزنه...این بهونه ای بود واسه اینکه دیگه جوابشو ندم.......اخه ادم باید منطقی باشه........رسیدنی که احتمالش یک درصده چرا الکی باید بهش دل بست در حالی که میدونی چند صباح دیگه باید جدا بشی و..... نمیدونم چرا باور نمیکنه که وقتی بگن نه یعنی نه............. حالا شما میگین من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نظرات شما عزیزان: nameless
![]() ساعت23:41---16 شهريور 1391
سلام
خب اگه جواب پدر و مادرت منطقی هستش، خب چاره ای نداری ما که نمیدونیم اوضاع از چه خبره ، خانواده ات و خودت باید تصمیم بگیری ، ان شالله به خواست خدا راه درست رو انتخاب میکنید موفق باشی
سلام فرشته جون
واسه چي احتمال نرسيدنتون يك درصد هم نيست/مگه حميد چشه؟
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|